چگونه ممکن است که خدا عاشق یک زن نباشد!
چشمهایش کوره است!
کوره ای آتشین!
که نمیسوزاند!
مینوازد!
با حرارت وصف ناشدنی اش!
قلبت را!
چشم های یک زن را میگویم!
ابروهایش برای دلبریست!
رقاصه اند!
میرقصند بالای آن دو کوره ىِ سوزان!
انحناىِ گونه هایش به وجد می آورد، حالِ خمیده ىِ عصرِ بی حوصلیگی ات را!
لب هایش هم که همیشه ىِ خدا، سیب سرخِ ممنوعه است!
زن هست که آدم را دیوانه کند!
چگونه ممکن است که خدا عاشق یک زن نباشد!
زن، دلبر آفریده شده است!
ظرافتی تنیده میان جانِ او!
مَهری گرم و دائمی! از حرفهایش شنیده میشود!
چیزِ عجیبیست زن!
اگر خدا عاشقِ زن است.. اینهمه رنج از براىِ چیست!؟
چگونه ممکن است که خدا عاشق یک زن باشد و تا این حد، هستی را بر او سخت بگیرد!
تنها زن است که میداند زن چیست!
چگونه ممکن است که خدا عاشق یک زن نباشد!
نازنین کوهستانی
به این نوشته از راست به چپ چند ستاره می دهید؟
[تعداد آرا: ۱۱ میانگین امتیاز: ۴.۵]
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید.
دیگر مطالب این دسته بندی
سالها بود که چنین مطلب خوبی رو نخونده بودم افرین به این همه استعداد شاعرانه
با سلام شما لطف دارید. برقرار باشید
چگونه میشود انقد خوشگل نوشت! آفرین
سلام، نظر لطف شماست. برقرار باشید.