نامه ای به خدا
میمیرد!
نه به مرگ طبیعی!
کشته میشود!
با سوزی عجیب!
تلخ است ایام!
ترسناک است!
خدایا تو نمیترسی؟
من که میترسم..
لبخندم همراه با شرم است
من از خودم خجالت میکشم
از قوانین عجیب و غریب خجالت میکشم
از آزادیِ پدری که موجب ریختنِ خون فرزند است خجالت میکشم
من از اینهمه کوری و نفهمی به خشمی وصف ناشدنی نایٔل میشوم!!
خشمم کم مانده است که خفه ام کند!
کاش که کند!
خدایا میدانی چرا؟!
آخر… من درسش را خوانده ام
واحد به واحد
پاسَش کرده ام
اما پاسَش نداشته ام
قاعده ای فقهیست، از احادیث مشهور و منتسب به پیغمبر است!
أنتَ و مالِکَ لِأبیکَ
تو و مالت، واسه باباتی!
صانِع، مالکِ مصنوع است!
لذا وفق فقه اسلامی و قانون مجازات ایران: در قتلِ فرزند، به دستِ پدر، قصاص منتفیست!!
قصاص نداریم آقا! آخه باباشه!
بماند که چه حرفها… حرفها که نه، چه دردها در مورد “قصاص” وجود دارد که بیانش اکنون مَحمِل ندارد!
میخواهم درد دیگری را بگویم!
خدایا با توام!
رومینا!
دختری که نمیشناختمت مگر پس از مرگت!
ما را ببخش!
دستِ کوتاهِ ما را ببخش!
زبانِ قاصرِ ما را ببخش!
میخواهم سرِکارم بروم، توان ندارم
میخواهم حرف بزنم، توان ندارم
میخواهم لقمه نانی در دهان بگذارم، توان ندارم!
تمامِ توانِ مرا، عدالتی که پدرت بر مبنای جنون، برپا داشت، گرفته است..
پدرت به پندار خودش پاک کرد!
آری پاک کرد!
منتهی انسانیت را پاک کرد!
آدمیت را پاک کرد!
بَست! دستِ شیطان را از پُشت بست!
رو سپیدش کرد!
خدایا هنوز هم شیطان همان یک فرشته ای است که از تو سرپیچی کرد و بر ما سجده نکرد؟
مطمیٔنی که شیطان، خطا کرد؟
نکند شیطان، دُرُست فهمیده باشد؟!
نمیدانم شاید آدمیت، شکلِ پدر توست!
دیروقت است که قوه تشخیصم را از دست داده ام!
لایعقل میگویم؟
تو بگو.. رومینا!
به گلبرگِ گُل میمانی!
چشمانم خیس و دستانم لرزان است!
قلبم از فشارِ این تلخیِ بی پایان محکم میکوبد!
نفس هایم عمیق و منقطع اند!
ما را ببخش!
و تمام رومیناهای دنیا!
جملگی ما را ببخشید!
بر تمامِ ما شرم باد!
افسوس! انسانیتی که دیگر افسانه است!
به این نوشته از راست به چپ چند ستاره می دهید؟
[تعداد آرا: ۱۲ میانگین امتیاز: ۵]
عالی بود عالی ای کاش این مطلب قشنگ رو همه مردم بخونن حیف از دست داد. باریکلا
با سلام. این لطف شما را میرسونه. بزرگوارید.
حرف دل گفتی خانوم وکیل باریکلا به شما
سلام و تشکر از حسن توجه شما. برقرار باشید.