سرش پایین است
بسیار مظلوم مینماید
کم حرف میزد
سعی بر حفظ ظاهر و متانت دارد
به همه احترام میگذارد
به قاضی
به من که وکیل طرف مقابل او هستم
به منشی دادگاه..
اما من چشمم به تکان بی امان پاهایش است
به پلک زدن های سریع و پشت سر هم..
به گوشه های ناخن هایش که مدام جویده میشوند..
او به شدت عصبی ست!
جلسه تمام میشود
به هر کیفیت!
از درب اتاق عبور میکنیم
یک دیوار فاصله است فقط!
لب به دشنام باز میکند
حالت هجوم و هجمه میگیرد!
حلقه چشم گشاد میکند و خشن نگاه میکند!
به موکلم میگوید: کیف کردی که چه ماهرانه دروغ گفتم! قاضی حرف منو باور میکنه و تمام! بازم میزنمت بازم مزاحمت میشم هرکار دلم بخواد میکنم..
کاش این دیوار نبود!
برگردم؟
کاش میشد با فشردن یک دکمه دیوارها رو نامرئی کرد!
کاش قضات اینور دیوار رو میدیدن..
کاش دیوار نبود!
سلام عالی و بی نقص مثل همیشه مطالب خوبتون میدرخشه
سلام. ممنون از نگاه گرم و پر مهر محبت شما که ما را دنبال می کنید.
درود برشما با این نوشته های زیباتون
سلام و تشکر از حسن توجه شما. پیروز باشید.